مانند این معلم نباشید:

10. معلمی که دانش آموز خودش را صرفا برای این که چند دقیقه زود به کلاس آمده بود پشت در نگه داشت!

هنگامی که من به مدرسه می رفتم، همیشه دیر به مدرسه می رسیدم. بعدها وقتی که بزرگ شدم روان شناس به من گفت که که اختلال روانی ADHD دارم. این اختلال روانی وقتی که من کوچک بودم باعث می شد که به طور کلی درباره رفتن به مدرسه استرس زیادی داشته باشم. به دلیل همین استرس من معمولا دیر به مدرسه می رفتم و همیشه دانش آموزان دیگر برای این که دیر به مدرسه رفته بودم مرا مسخره می کردند! یک روز تصمیم گرفتم برای این که آن ها مرا مسخره نکنند از همه زودتر به مدرسه برسم. بنابراین صبح زود خیلی زودتر از زمانی که باید از خواب بیدار می شدم از خواب بیدار شدم و خیلی زود به مدرسه رفتم. وقتی که به مدرسه رسیدم هنوز هیچ کس نیامده بود. ولی معلم وقتی که دید من زود به مدرسه رسیده ام مرا به داخل کلاس راه نداد و مرا بیرون نگه داشت تا زمانی که تمام دانش آموزان به مدرسه رفتند و سپس به من اجازه داد تا به کلاس بیایم!

11. معلمی که اجازه نمی داد دانش آموز بی نظمش زنگ تفریح از کلاس بیرون برود!

وقتی که در مدرسه به کلاس اول می رفتم، دانش آموزی بی نظم بودم و بنابراین معمولا کتاب ها و مدادهایم را گم می کردم و مدتی طول می کشید تا آن ها را پیدا کنم. معلم من این موضوع را فهمیده بود و بنابراین همیشه مرا به دلیل این که بی نظم بودم تحقیر می کرد. او همیشه من را جلوی تمام دانش آموزان دیگر تحقیر می کرد و وضعیتی ایجاد کرده بود که همه در مدرسه من را به عنوان یک فرد بی نظم و بی مسئولیت می شناختند. از تمام این ها گذشته، وقتی که زنگ تفریح می شد و همه بچه ها می رفتند تا در حیاط مدرسه تفریح کنند، معلم من نمی گذاشت من به تفریح بروم. او مرا در کلاس نگه می داشت و به من می گفت برای این که دانش آموز بی نظمی بودی تو را تنبیه می کنم و نمی گذارم که بیرون از مدرسه بروی. او مرا مجبور می کرد تا تمام کتاب هایم را جمع کنم آن ها را منظم و مرتب در جای خودشان قرار دهم. متاسفانه به دلیل استرس های زیادی که این کار در من ایجاد می کرد من هنوز هم نتوانستم این آشفتگی و بی نظمی را در خودم برطرف کنم!

12. معلمی که از یکی از دانش آموزانش متنفر بود!

وقتی که به مدرسه می رفتم، معملی داشتم که از من متنفر بود. جالب اینجا بود که رابطه او با دیگر دانش اموزان خوب بود ولی از من خوشش نمی آمد. او همیشه سعی می کرد من را به شیوه های مختلف کوچک کند و کاری کند که جلوی دانش آموزان دیگر تحقیر شوم. او از این که این موضوع را به صورت حضوری و علنی به من اعلام کند هم هیچ ابایی نداشت و حتی به من می گفت: "من از تو خوشم نمی آید!" وقتی که زنگ تفریح می شد و همه دانش آموزان با هم حرف می زدند، این معلم به سراغ من می آمد و من را در حالی که با دانش آموزان دیگر حرف می زدم می دید و می گفت: "تا حالا به این موضوع توجه کرده ای که هیچ کس تو را دوست ندارد و هیچ کس دوست ندارد با تو حرف بزند؟" با این که من می دانستم حقیقیت چیزی غیر از این بود، ولی حرف های او اثر منفی زیادی بر روی من گذاشت و باعث شد کیفیت تحصیلی من پایین بیاید.

13. معلمی که دانش آموزانی که به سوالاتش پاسخ های اشتباه می دادند را مجبور به انجام کارهای عجیب و غریب می کرد!

وقتی که در مدرسه بودم، معلمی داشتم که معمولا سوال های بسیار سختی از من و دانش آموزان دیگر می کرد که پاسخ دادن به این سوالات معمولا برای ما بسیار دشوار بود و احتمال این که می توانستیم به این سوالات پاسخ دهیم خیلی کم بود. ولی نکته جالب اینجا بود که او برای دانش آموزانی که به درستی به این سوالات پاسخی نمی دادند مجازات هایی هم درنظر می گرفت. به عنوان مثال اگر دانش آموزی نمی توانست به سوالات مورد نظر پاسخ دهد معلم او را مجبور می کرد تا برای دیگر دانش آموزان جوک تعریف کند و یا این که کارهایی انجام دهد که آن ها بخندند. من و برخی از دانش آموزان دیگر معمولا نمی توانستیم سوالات را به خوبی پاسخ دهیم و معمولا مجبور می شدیم که جلوی کلاس کارهایی انجام دهیم که خودمان هم اصلا راضی به انجام دادن آن نبودیم. نتیجه این کارها این بود که ما از این معلم و بازی که انجام می کرد متنفر شده بودیم و در نتیجه ریاضی من ضعیف شده بود به گونه ای که فکر می کردم اصلا علاقه ای به این درس ندارم. بعد از سال ها متوجه شدم که علت این بی علاقگی من وجود این معلم بوده است چون سال های بعد ریاضی من خیلی خوب شد!

14. معلمی که برای دانش آموزان خودش صدایش را بلند می کرد!

وقتی که من به مدرسه می رفتم، معلمی داشتم که هر بار که کوچکترین موضوعی در کلاس پیش می آمد، صدایش را بلند می کرد و بر سر تمام دانش آموزان جیغ و داد می کرد! به عنوان مثال در صورتی که سوالی از یکی از دانش آموزان می کرد و این دانش آموز نمی توانست پاسخ صحیحی به این سوال بدهد معلم شروع به داد و فریاد کردن و بالا بردن صدایش می کرد. این رفتار باعث می شد که من و تمام دانش آموزان دیگر احساس بدی نسبت به درسی که به ما می داد داشته باشیم. در صورتی که او در حال درس دادن یک موضوع بود و سوالی درباره آن موضوع می کرد و هیچ کس نمی توانست به این سوال جواب دهد رو به تمام بچه ها می کرد و شروع به جیغ و داد می کرد و از این که چرا آن ها نمی توانند سوال به این سادگی (که البته از نظر او ساده بود چون هیچ توضیحی در این باره نمی داد کسی نمی توانست پاسخ دهد!) را پاسخ دهند ابراز ناراحتی می کرد و همه ما را تحقیر می کرد. این رفتار او باعث شد که برای مدت ها من از درس هایی که او به من می داد بیزار و فراری شوم!

15. معلمی که به دلیل زنگ خوردن تلفن اضطراری یکی از دانش آموزانش او را از کلاس بیرون کرد!

وقتی که من در دبیرستان درس می خواندم، معلمی بسیار بداخلاق داشتم که بسیار سختگیر بود و دوست دشت تا همه دانش آموزان مقررات کلاس را رعایت کنند. یک روز وسط کلاس وقتی که این معلم داشت درس می داد تلفن من زنگ خورد. داستان از این قرار بود که من یک بیماری داشتم و منتظر بودم که برای درمان آن با من تماس اضطراری گرفته شود. من بلافاصله گفتم: "متاسفم این یک تماس اضطراری بود" و هرچقدر که برایش درباره مهم بودن این تماس توضیح دادم او توجهی نکرد و از من خواست که کلاس را ترک کنم و سپس به ناظم مدرسه اطلاع داد تا به من درباره استفاده از تلفن هشدار دهد!

16. معلمی که ی جعبه شیرینی معلم دیگری را بر عهده دانش آموزانش انداخت!

در دوران دبیرستان معلمی داشتم که از تمام دانش آموزان بدش می آمد و همیشه به دنبال فرصتی بود که آن ها را آزار دهد. یک روز او به من و یکی از دوستانم گفت قبل از کلاس کیف های خودتان را بیرون از کلاس بگذارید و تنها لوازمی را که مربوط به این ساعت کلاس است با خودتان بیاورید. من تعجب کردم که چرا این معلم چنین کاری را از ما می خواهد و البته با توجه به شناختی که از او داشتم این کار به نظرم کمی ترسناک بود! با این وجود این کار را انجام دادیم و به کلاس آمدیم. چند ساعت بعد متوجه شدم که جعبه شیرینی یکی از معلمان را یده اند و جعبه شیرینی در کنار کیف هایی که ما به خواسته معلممان بیرون از کلاس گذاشته بودیم پیدا شد! اینجا بود که متوجه شدم معلممان ی جعبه شیرینی را بر گردن ما انداخته است! البته بعد از مدتی وقتی داستان اصلی معلوم شد ما را آزاد کردند و معلمی که این کار را کرده بود مجبور شد از مدرسه برود ولی اثر بد آن اتفاق هنوز هم در ذهن من باقی مانده است!

17. معلم ورزشی که دانش آموزی را مجبور به انجام کارهای بسیار سخت می کرد!

وقتی که به مدرسه می رفتم فردی چاق بودم که نسبت به دیگر هم سن و سال هایم اضافه وزن زیادی داشتم. علت این اضافه وزن این بود که به بیماری PCOS مبتلا شده بودم. وقتی که به همراه چندین دانش آموز دیگر به کلاس ورزش می رفتیم، معلم ورزش هم از این اضافه وزن من ناراحت بود و همیشه مرا جلو دیگر دانش آموزان تحقیر می کرد و با القاب ناشایست (مانند چاقالو و یا خیکی و القابی مانند آن) مرا صدا می کرد. این موضوع باعث می شد که من مجبور شوم فشار روحی زیادی را متحمل شوم. اما داستان به اینجا تمام نمی شود. او همیشه بعد از تمام شدن کلاس مرا نگه می داشت تا از من کار اضافه بکشد! او به شکل بسیار بی رحمانه ای مرا مجبور می کرد تا چند برابر دیگران ورزش کنم. او همیشه به من می گفت من با انجام دادن این کار به تو کمک می کنم تا مشکل چاقی خودت را حل کنی و مانند دیگر دانش آموزان مدرسه ات خوش بدن شوی! در صورتی که او از بیماری که من داشتم خبر نداشت و فکر می کرد اگر چند حرکت ورزشی بیشتر نسبت به دیگر دانش آموزان انجام دهم خوش بدن می شوم و مشکل چاقیم حل می شود! همچنین وقتی که نوبت به دویدن می رسید همیشه از این که من نمی توانم مانند دانش آموزان دیگر سریع بدوم گلایه می کرد و مرا مجبور می کرد تا جلوی چشمان دیگران شنا بروم و بشین و پاشو کنم و انجام این کارها رای من خیلی سخت بود و با این که در آن زمان تنها 6 سال داشتم این خاطره تا سال ها برای من باقی ماند. ما تنها یک بار در هفته با این معلم ورزش کلاس داشتیم ولی همین یک بار در هفته کافی بود که من تمام مدت هفته استرس و ناراحتی رسیدن این روز سخت را داشته باشیم و جالب اینجاست که تمام دانش آموزان دیگر هم می دانستند که وقتی کلاس ورزش قرار است شروع شود من استرس می گیرم ولی هیچ کس از (جمله خودم) به پدر و مادرم نمی گفت که چنین مشکلی دارم و هیچ کس هیچ کاری نمی کرد تا من از چنگال این استرس رهایی پیدا کنم.

. معلمی که دانش آموزانی که خمیازه می کشیدند را از کلاس بیرون می کرد!

وقتی که یک دانش آموز دبیرستانی بودم و در دبیرستان درس می خواندم، معلم تاریخی داشتم که بسیار منظم بود و به نظم و ترتیب سر کلاس اهمیت بسیار زیادی می داد. این اهمیت دادن او به اندازه ای بود که حالت وسواس گونه پیدا کرده بود و در صورتی که می دید دانش آموزی کوچکترین بی نظمی از خودش نشان می دهد با او برخورد جدی می کرد. به عنوان مثال در صورتی که دانش آموزی از او سوالی درباره درسی که داده بود می کرد معلم شروع به گفتن کلمات ناشایست به او می کرد و به او می گفت که اصلا صلاحیت بودن در کلاس را ندارد چون به درس گوش نمی دهد! در صورتی که ممکن بود سوالی که از او شده بود اصلا جز مطالبی نبود که او در درس هایش گفته بود! همچنین او نسبت به کوچکترین صدایی در کلاس بسیار حساس بود و کلاس به شیوه ای بود که وقتی که او درس می داد همه باید با دقت گوش می دادند. نکته جالب دیگر این بود که در صورتی که کسی سر کلاس درس خمیاز می کشید، معلم او را از کلاس بیرون می کرد!

5 توصیه به افرادی که می خواهند در دوران قرنطینه از نظر روانی و عاطفی به دوستانشان کمک کنند

10 نکته برای والدینی که فرزندانشان به صورت آنلاین تحصیل می کنند!

: 24 داستان درباره پدر و مادرهایی که در رفتار با فرزندانشان اشتباه می کنند! (بخش دوم)

24 داستان درباره پدر و مادرهایی که در رفتار با فرزندانشان اشتباه می کنند! (بخش اول)

18 داستان واقعی که دانش آموزان بدترین معلم هایی که داشتند تعریف کردند! (بخش دوم)

18 داستان واقعی که دانش آموزان از بدترین معلم هایی که داشتند تعریف کردند! (بخش اول)

دانش ,کلاس ,مدرسه ,آموزان ,معلم ,نمی ,می کرد ,دانش آموزان ,وقتی که ,به مدرسه ,بود که

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بلاگی برای فایل فولدر بهترین سایت زبان خارجه hansabt طباخي فروشگاه اینترنتی قاصدک طلایی مطالب علمی و تخصصی برای دانشگاهیان جستجو گر فایل از دنیای وب فایل ترجمه آندرویدیفا | دانلود نرم افزار و بازی آندروید