مانند این پدر و مادرها نباشید:

14)مادری که سعی می کرد تمام جزئیات زندگی کاری پسرش را بررسی کند!

پدر من در یک اداره ای کار می کند که دوست ندارد جزئیات زیادی را درباره کارش به کسی بگوید. روزی مادربزرگم به او زنگ زد ولی پدرم گوشی را برنداشت. او نگران شد و به محل کارش زنگ زد و تمام جزئیاتی را که پدرم نمی خواست درباره محل کارش با کسی بگوید از همکاران او پرسید! هنگامی که پدرم برگشت، از این که جزئیاتی درباره محل کارش که اصلا دلش نمی خواست آن ها را با کسی بازگو کند فاش شده بود شدیدا احساس شرمندگی می کرد!

15)مادری که دفترچه خاطرات فرزندش را می خواند!

من عادت دارم که برای خودم دفترچه خاطرات داشته باشم که در این دفترچه خاطرات تمام خاطراتی را که در سال های مدرسه (از همان سال اول) برایم اتفاق افتاده است در این دفترچه خاطرات یادداشت کنم. من هنوز هم هر روز که به مدرسه می روم سعی می کنم تا این دفترچه خاطرات را برای خودم نگه دارم چون احساس می کنم که می تواند گنجینه بسیار باارزشی از اتفاقاتی باشد که برایم افتاده است. تا این که یک روز متوجه شدم که مادرم باخبر شده است که من برای خودم دفترچه خاطرات دارم. از آن روز به بعد دیگر همیشه دفترچه خاطرات مرا می خواند و همیشه سعی می کرد تا بخش هایی از آن را هنگامی که با هم بودیم به من یادآوری کند! به عنوان مثال در صورتی که من با یک نفر دوست شده بودم همیشه سعی می کرد تا به من بگوید که از ویژگی های دوست جدیدم برایش تعریف کنم و یا این که بگویم که چرا با او دوست شدم و مواردی از این قبیل. البته مادر من در گذشته نیز کارهایی مانند این کار انجام داده است ولی این کارش دیگر برای من خیلی ناراحت کننده بود!

16)مادری که به همراه دخترش به مهمانی فارغ التحصیلی او آمد!

وقتی که داشتم از دبیرستان فارغ التحصیل می شدم؛ خیلی برایم مهم بود که جلوی دوستانم باکلاس باشم! وقتی که به مادرم گفتم که می خواهم به مهمانی فارغ التحصیلی بروم، مادرم تصمیم گرفت که با من بیاید! بنابراین من و خواهرم را سوار ماشین بسیار درب و داغان و قدیمیش کرد و با هم به جشن رفتیم. وقتی دیدم همکلاسی هایم با ماشین های گران قیمت و باکلاس به مراسم آمده اند خیلی خجالت کشیدم!

17)پدر و مادری که دخترشان را مجبور می کردند وقتی به خانه همسایه برود به آن ها زنگ بزند!

من پدر و مادری دارم که خیلی در کارم دخالت می کنند. آن ها مراقب هستند که دست از پا خطا نکنم و همه کارهایی که انجام می دهم را زیر نظر می گیرند. پدر و مادر من حتی تمام اس ام اس هایی را که من برای دوستانم می فرستم می خوانند و همیشه سعی می کنند تا بررسی کنند که با چه افرادی ارتباط دارم. حتی به یادم می آید که روزی می خواستم به خانه دوستم که همسایه ما بود بروم. پدر و مادرم به من گفتند که وقتی که به خانه او رسیدی با ما تماس بگیر! این در حالی است که خانه این فرد تنها 15 ثانیه از خانه ما فاصله داشت (همسایه ما بودند!) ولی با این وجود آن ها مرا مجبور کردند که وقتی که به خانه دوستم رسیدم به آن ها زنگ بزنم و آن ها را از رسیدنم باخبر کنم!

)پدری که تمام فعالیت های اینترنتی فرزندش را کنترل می کرد!

پدر من نسبت به "اینترنت" رفتن من بسیار نگران بود. همیشه از زمانی که کوچکتر بودم پدرم به من می گفت که بهتر است اصلا از اینترنت استفاده نکنم و هرگز اجازه نمی داد که برای خودم لپ تاپ داشته باشم. وقتی که 16 ساله شدم، پدرم برای اولین بار به من اجازه داد تا با خودم لپ تاپ را به اتاقم ببرم ولی با این وجود خیلی ناراحت بود که خطرات آنلاین بودن و تنها بودن با لپ تاپ شامل حال من شود. از این رو از روش های مختلفی استفاده می کرد تا فعالیت های من در اینترنت را چک کند. تا این که یک روز متوجه شد که من با دوستانم چت می کنم و بنابراین دسترسی به این وب سایت را از من گفت!

19)پدر و مادری که اجازه نمی دهند فرزندشان به سینما برود!

من یک پسر دبیرستانی هستم که دوست دارم با دوستانم به سینما بروم ولی پدر و مادر من این اجازه را به من نمی دهند. آن ها فکر می کنند که من نباید در محیطی خارج از خانه وقت خودم را بگذرانم. آن ها همچنین شدیدا فعالیت هایی را که من به همراه دوستانم انجام می دهم کنترل می کنند تا مشکلی وجود نداشته باشد. یک روز که خیلی به آن ها اصرار کردم که دوست دارم به دیدن یکی از فیلم های مورد علاقه ام در سینما بروم؛ آن ها قبول کردند ولی گفتند که باید تمام شرح حال این روزت را (از زمانی که از خانه خارج شدی تا زمانی که با دوستانت ملاقات کردی تا زمانی که با هم بر روی صندلی سینما نشستی تا حتی داستان فیلم و تا زمانی که دوباره با آن ها خداحافظی کردی و برگشتی) را برای ما بیان کنی! من هم از این که پدر و مادرم نسبت به من چنین نگرشی دارند عصبانی شدم و تصمیم گرفتم تا اصلا کلا بی خیال رفتن به سینما شوم!

20)مادری که فکر می کرد هر کسی که با فرزندش رابطه داشته باشد تربیت او را خراب می کند!

من دختر نوجوانی هستم که مادری بسیار حساس دارم که فکر می کند هر کسی که با من در ارتباط باشد باعث خراب شدن تربیت من می شود! مادر من حتی باعث شد که من نزدیک تری دوستانم را از دست بدهم. به عنوان مثال وجود یکی از دوستانم که که من با او خیلی دوست شده بودم و وقت زیادی را با هم می گذارندیم باعث شد تا مادر من شدیدا از دست من ناراحت شود. من به او می گفتم که او بهترین دوست من است و خیلی چیزها از او یاد می گیریم. اما مادرم فکر می کرد که بهتر است رابطه ات را با او قطع کنی! مشکل چه بود! مشکل این بود که مادر من فکر می کرد که این دوست من تفکراتی "شیطانی" دارد. در صورتی که او هیچ شناختی از او نداشت ولی درباره او این پیش داوری را می کرد. تا این که یک روز من به او گفتم که منظورش از تفکرات شیطانی چیست؟ و مادرم هم پاسخ داد که تمام افرادی که تو ممکن است با آن ها ارتباط داشته باشی تفکرات شیطانی دارند که تو را منحرف می کنند و نباید با آن ها دوست شوی!

21)پدر و مادری که فکر می کردند فرزندشان باید حتما سر ساعت 8 شب خواب باشد!

پدر و مادر من اصرار دارند که من سر ساعت 8 شب باید خواب باشم. وقتی شب ها چراغ اتاقم را خاموش می کنم، از پنجره به اتاق کودک دیگری که در خانه همسایه زندگی می کند نگاه می کنم و می بینیم که هنوز هم چراغش روشن است. من به این که چرا پدر و مادر او به او اجازه می دهند که تا این ساعت بیدار بماند حسودی می کردم. روزی تصمیم گرفتم تا این موضوع را به پدر و مادر خودم بگویم و از آن ها بخواهم که آن ها هم به من اجازه دهند تا چراغ اتاقم را روشن بگذارم (درست مثل آن کودک همسایه). نتیجه این عمل آن شد که پدر و مادر به جای این که به حرف های من گوش کنند تصمیم گرفتند تا به خانه همسایه بروند و با پدر و مادر آن کودک صحبت کنند و از آن ها بخواهند که او هم کودک خودش را در ساعت 8 شب بخواباند! اما پدر و مادر همسایه نپذیرفتند و در نتیجه هنوز هم شب ها وقتی که به اتاق او نگاه می کنم می بینم که چراغ اتاق روشن است و این کودک با خوشحالی بازی می کند در حالی که من مجبورم بخوابم!

22)پدر و مادری که برای این که فرزندشان به شرکت های مختلف درخواست کاری فرستاده است؛ دسترسی او را به اینترنت مسدود کردند!

من پدر و مادری دارم که بر روی من بسیار حساس هستند. آن ها فکر می کنند که من نباید با هیچ کسی رابطه داشته باشم چه این رابطه دوستانه باشد و چه کاری. از زمانی که من به دبیرستان رفتم این مشکل را با آن ها داشتم و همیشه دوست داشتم تا از دست آن ها فرار کنم! وقتی که 17 ساله شدم، تصمیم گرفتم تا علاوه بر درس خواندن کار هم بکنم تا بتوانم زمان کمتری را در خانه بگذرانم! از این رو با آن ها درباره پیدا کردن کار جدید صحبت کردم. اما آن ها قبول نکردند و مدتی بعد وقتی که متوجه شدند که من بدون اجازه آن ها به چند شرکت رزومه فرستاده بودم و از آن ها تقاضای کار می کردم؛ تصمیم گرفتند تا دسترسی من به اینترنت را قطع کنند. از آن ها بعد آن ها تنها زمانی به من اجازه استفاده از اینترنت می دادند که خودشان ناظر بر تمام فعالیت های من در اینترنت باشند!

23)پدری که برای این که پسرش بتواند همسر مناسبی پیدا کند؛ تصویر او را به همه همکارانش نشان داده بود!

وقتی که مجرد بودم، پدرم من برای این که من بتوانم برای خودم همسر مناسبی پیدا کنم تصویر من را به تمام افرادی که همکار من بودند فرستاده بود. ولی نکته اینجا بود که او برای انجام دادن این کار از من اجازه نگرفته بود!!! بالاخره یکی از خانم هایی که همکار پدر من بود تصمیم گرفت تا شماره من را از پدرم بگیرد. سپس او به من زنگ زد ولی من درخواست او را قبول نکردم!

24)مادری که می ترسید فرزند بیست و چند ساله اش رانندگی کند!


من دختر جوانی هستم که در دانشگاه درس می خوانم. مادر من بسیار حساس است و از زمانی که من یک دختربچه بودم همیشه نگران این بود که من با چه کسانی معاشرت می کنم و چه کارهایی انجام می دهم و بعد از این که مدرسه ام تعطیل می شود کجا می روم و مواردی از این قبیل. به عنوان مثال وقتی که مدرسه ام تعطیل می شد او همیشه انتظار داشت تا سر یک ساعت مشخصی به خانه برگردم. در صورتی که چنین اتفاقی نمی افتاد، حتی در صورتی که تنها 5 دقیقه دیرتر به خانه می آمدم او بسیار نگران و ناراحت می شد و به مدرسه زنگ می زد و

اکنون هم که من در دانشگاه درس می خوانم باز هم همین وضعیت وجود دارد و او همین حساسیت ها را بر روی من دارد. به عنوان مثال او اجازه نمی دهد که من رانندگی کنم! چون فکر می کند که ممکن است تصادف کنم و در این صورت او احساس می کند که فردی که در این داستان مقصر است خود اوست! این نگرانی ها و کنترل کردن ها ممکن است زمانی که من یک دختربچه بودم به نظر کمی طبیعی می آمد (البته منطقی هرگز!) ولی زمانی که دیگر تبدیل به یک دختر جوان شده ام این نگرانی ها و حساسیت ها اصلا نه طبیعی است و نه منطقی و تنها پیامدی که دارد این است که باعث شرمساری هرچه بیشتر من می شود!

5 توصیه به افرادی که می خواهند در دوران قرنطینه از نظر روانی و عاطفی به دوستانشان کمک کنند

10 نکته برای والدینی که فرزندانشان به صورت آنلاین تحصیل می کنند!

: 24 داستان درباره پدر و مادرهایی که در رفتار با فرزندانشان اشتباه می کنند! (بخش دوم)

24 داستان درباره پدر و مادرهایی که در رفتار با فرزندانشان اشتباه می کنند! (بخش اول)

18 داستان واقعی که دانش آموزان بدترین معلم هایی که داشتند تعریف کردند! (بخش دوم)

18 داستان واقعی که دانش آموزان از بدترین معلم هایی که داشتند تعریف کردند! (بخش اول)

ها ,پدر ,هم ,کنم ,مادر ,خانه ,آن ها ,که من ,پدر و ,این که ,وقتی که ,خودم دفترچه خاطرات

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کهربا رایانه فرا دانشجو ماینکرافت شناسی مدیرکار دانلود مقاله و سوالات پیام نور دفتررسمی ازدواج وطلاق شماره50/74سرپلذهاب طعم متفاوت قهوه شورای دانش آموزی دبیرستان عصر دانش دانلود انواع اهنگ و موزیک و موسیقی و نوا و صدا و فایل صوتی آساکو . تولید کننده انواع درب آسانسور در اصفهان