ravanshenasi-mosbat



5 توصیه به افرادی که می خواهند در دوران قرنطینه از نظر روانی و عاطفی به دوستانشان کمک کنند

مدتی است که ویروسی جدید به نام ویروس کرونا در دنیا شیوع پیدا کرده است که به طور کامل چهره دنیا را تغییر داده است. این ویروس باعث شده است که بسیاری از مکان هایی که در گذشته پر از جمعیت بوده اند؛ اکنون خالی از جمعیت شوند. بسیاری از مردم مجبور شده اند تا در خانه های خودشان بمانند. ویروس کرونا باعث شده است که سالن های کنسرت همگی خالی شوند؛ مدرسه ها و دانشگاه ها جلسات خودشان را به صورت آنلاین برگزار کنند و شهربازی ها و مکان های تفریحی همگی خالی شوند و غیره. بنابراین ویروس کرونا چهره دنیا را تغییر داده است. در این میان، ممکن است بسیاری از افراد به دلیل ماندن در خانه دچار افسردگی شوند. این گونه افراد ممکن است نیاز به داشتن مشاور داشته باشند. شما می توانید برای این افراد مشاوران خوبی باشید!!

بلی درست است. شما می توانید با روحیه دادن به دوستانتان و افرادی که آن ها را می شناسید؛ کاری کنید که آنها این دوران سخت را راحت تر طی کنند.

در این مقاله قصد داریم تا 5 توصیه ارایه کنید که شما با عمل کردن به این توصیه ها می توانید در این دوران سخت کرونا بهتر به دیگران مشاوره دهید و از نظر روحی به آن ها کمک کنید:

توصیه 1: برای این که به دیگران کمک کنید و سعی کنید تا از نظر عاطفی از آن ها حمایت کنید؛ از نظر احساسی به خودتان یک نظم مناسبی بدهید.

سعی کنید سلامتی روانی و فیزیکی خودتان را حفظ کنید تا به این شیوه بتوانید کاری کنید که این نظر و سلامتی روانی و عاطفی هم به دیگران انتقال پیدا کند. فراموش نکنید که تا زمانی که خودتان این سلامتی روانی را نفهمیده اید؛ نمی توانید آن را به دیگران انتقال دهید. شما تنها زمانی می توانید به عنوان یک راهنما و یک دوست خوب به دیگران کمک کنید که خودتان اول از همه از این سلامتی برخوردار باشید.

بنابراین سعی کنید تا خوب بخورید، خوب ورزش کنید، غذاهایی را بخورید که سرشار از مواد غذایی هستند، عادت های سالم خواب داشته باشید و همچنین از نظر روانی هم بر روی خودتان کار کنید (به عنوان مثال سعی کنید تمرکز داشتن را تمرین کنید)

این داستان مانند کمک کردن به فردی است که در حال رفتن به زیر آب می باشد. در چنین شرایطی، وقتی که شما می خواهید به این فرد کمک کنید؛ تنها راهتان این است که در ابتدا دستان خودتان را به جایی بگیرید که اطمینان دارید که زیر آب نمی رود. وقتی که جایگاه خودتان را توانستید محکم کنید؛ در آن صورت می توانید به دیگران هم کمک کنید که بالا بیایند. اما در صورتی که شما خودتان جایگاه محکمی نداشته باشید؛ ممکن است اگر بخواهید به فرد دیگری کمک کنید؛ هر دو زیر آب بروید.

توصیه 2: سعی کنید به جای همزادپنداری در جهت های منفی، در جهت های مثبت با دیگران همزادپنداری داشته باشید.

یکی از مشکلاتی که بسیاری از افرادی که می خواهند به دیگران کمک کنند دارند این است که فکر می کنند که در صورتی که پای صحبت های ناامیدکننده آن ها و تجربه های تلخی که از زندگیشان داشته اند بنشینند؛ می توانند به آن ها کمک کنند تا آنها این تجربیات را فراموش کنند!

این حرف کاملاً غلط است! شما باید همیشه تفکر مثبت داشته باشید و همیشه به گونه ای مثبت فکر کنید. در صورتی که مثبت فکر نمایید؛ می توانید انتظار داشته باشید که محیط اطرافتان هم مثبت می شود. این مثبت بودن ها را باید در ارتباط با کمک کردن به دیگران نیز اجرا کنید. در صورتی که شما هنگامی که می خواهید با دیگران همفکری کنید و برای آن ها تجربیات مثبتی که از زندگیتان داشته اید را بازگو کنید و از آن ها بخواهید که آن ها نیز مثبت حرف بزنند و آن ها نیز تجربیات مثبتی که داشته اند را برای شما بازگو کنند؛ در این صورت است که می توانید انتظار داشته باشید که به آن ها کمک کرده اید. اما در صورتی که شما بخواهید تنها جنبه های منفی آن ها را مورد توجه قرار دهید و فکر کنید که می توانید با استفاده از این کار این جنبه های منفی را تبدیل به جنبه های مثبت کنید؛ سخت در اشتباهید!!!

به این دلیل که انجام این کار تنها باعث می شود که شما احساسی مشابه با احساس فردی که برای شما این تعریف ها را میکند داشته باشید و حتی ممکن است این کار منجر شود که شما هم به یاد افکار منفی که در گذشته داشته اید بیفتید. بنابراین باید سعی کنید تا این کار را با استفاده از مفهوم هایی مانند مفهوم عشق و مهربانی انجام دهید و سعی نمایید نگرش مثبتی به آن داشته باشید.

توصیه 3: به آن ها "گوش بدهید"

یکی از نکته های دیگری که به هنگام کمک کردن به دیگران از نظر روانی باید درنظر داشته باشید این است که شما به عنوان فردی که می خواهد به آن ها کمک کند باید این توانایی را داشته باشید که به حرفهای آن ها خوب "گوش دهید". یکی از بزرگترین اشتباهاتی که افرادی که می خواهند به دیگران کمک کنند انجام می دهند این است که به دیگران گوش نمی دهند. آن ها سعی می کنند تا اطلاعاتی را که دارند در اختیار دیگران بگذارند در صورتی که بهتر است بیشتر از این که به آن ها چیزی بگوییم؛ به حرف هایشان گوش فرا دهیم.

در این راستا از پرسیدن سوالاتی که ممکن است پاسخ دادن به آن ها سخت باشد نهراسید. به عنوان مثال، در صورتی که فردی را دیدید که حال خیلی بدی دارد و این در خانه ماندن ها برای او بسیار رنج آور است؛ نترسید از این که درباره رنج هایش از او سوال کنید. حتی در صورتی که از او این سوال را هم بکنید؛ اشکالی ندارد:

"قرنطینه برای شما خیلی مشکل است؟ احساس می کنید که می خواهید خودکشی کنید؟"

سوال فوق ممکن است در ظاهر کمی عجیب به نظر برسد؛ اما اطمینان داشته باشید که وقتی که شما این سوال را بپرسید؛ باعث نمی شوید که احتمال این که این فرد خودکشی کند افزایش پیدا کند!!!

توصیه 4: مراکز درمانی مختلف را به آن ها معرفی کنید و از آن ها بخواهید که به روان پزشک و مشاوره مراجعه نمایند.

یکی از بهترین کارهایی که شما به عنوان یک فردی که می خواهد از نظر روانی به دوستانش کمک کند می توانید انجام دهید این است که آن ها را به یکی از مراکز روان شناسی و مشاوره ای ارجاع دهید. البته این کار را در صورتی که لازم بود، انجام دهید. این کار می تواند در بسیاری از موارد به این افراد کمک بسیار زیادی بکنید. شما با این کار می توانید رنجی را که این افراد می کشند تا حد زیادی کاهش دهید. در صورتی که دیدید که حال طرف مقابلتان خیلی خراب است حتماً انجام دادن این کار لازم و اجباری می باشد. بنابراین شما باید سعی کنید تا آنها را با مراکز درمانی که در این زمینه وجود دارد آشنا سازید.

توصیه 5: در صورتی که با خطری مواجه شدید به پلیس زنگ بزنید.

ممکن است در مواقعی شما با افرادی حرف بزنید که به نظرتان بیاید که ممکن است حال خیلی بدی داشته باشند و ممکن است این حال بد آن ها منجر به این شود که خودشان را در معرض خطراتی قرار دهند. شما ممکن است با حرف زدن با آن ها متوجه شوید که فردی که دارید با او حرف می زنید ممکن است برای خودش و یا برای افرادی که در اطرافش زندگی می کنند خطرناک باشد. به عنوان مثال ممکن است این فرد احتمال خودکشی بالایی داشته باشد و یا این که ممکن است احتمال این که این فرد به دیگران آسیب های جدی بزند بالا باشد. بنابراین در چنین مواردی سعی کنید که حتماً با پلیس و یا افرادی که می توانند در این زمینه به شما کمک کنند تماس بگیرید. این کار منجر می شود که هم خود این افراد را از وقوع چنین اتفاقات ناگوار احتمال نجات می دهید و هم دیگرانی را که در اطراف این افراد زندگی می کنند را از وقوع خطراتی این چنین ایمن کرده اید.


1) یک اتاق مناسب برای این کار برایشان فراهم کنید

شما به عنوان پدر و مادر فرزندانی که می خواهند به صورت آنلاین تحصیل کنند، باید برای آنها یک محیط ایده آل برای درس خواندن ایجاد کنید. محیطی که شما برای آنها ایجاد می کنید باید محیطی باشد که آنها بتوانند در این محیط به بهترین شکل ممکن و در کمال آرامش درس بخوانند. اگر می توانید برای آنها یک اتاق آرام و ساکتی را فراهم کنید که سروصدا در آن کم باشد. همچنین این محیط باید به گونه ای باشد که آنها برای درس خواندن در آن احساس راحتی کنند. به عنوان مثال باید نور اتاقی که برای این کار برایشان انتخاب کرده اید باید ایده آل باشد (اتاق باید به اندازه کافی روشن باشد) و همچنین اگر می توانید برای اینکه انگیزه بهتری برای درس خواندن در این اتاق داشته باشند برایشان یک گل در اتاق قرار دهید و اطمینان حاصل کنید که همه آن چیزی که احتیاج دارند در دسترسشان قرار گرفته است. (از میان وعده های مناسب برای خوردن گرفته تا مداد و خودکار و کاغذ و همه چیزهای دیگری که به آن احتیاج دارند)

2) شیوه یادگیری فرزندتان را کشف کنید!

ممکن است فرزند شما شیوه یادگیری داشته باشد که کاملا نسبت به شیوه یادگیری فرزند همسایه شما، فامیل شما و یا دانش آموزان دیگری که به صورت مجازی درس می خوانند متفاوت باشد. بنابراین شما باید سعی کنید تا این شیوه یادگیری فرزندتان را درک کنید و بر این اساس به او کمک کنید تا بهتر مطالب را یاد بگیرد. به عنوان مثال ممکن است فرزند شما برخی از اوقات دوست داشته باشد که وسط کلاس بایستد. ممکن است در صورتی که این کار را انجام دهد بیشتر یاد بگیرد. در صورتی که چنین وضعیتی وجود داشته باشد؛ شما نباید به فرزندتان بگویید که بنشیند! باید کاری کنید که فرزندتان دقیقا به همین شیوه ای که دوست دارد درس را یاد بگیرد. و یا اینکه ممکن است فرزند شما هنگامی که درس می خواند اگر محیط اطرافش خیلی ساکت باشد بیشتر درس ها را یاد بگیرد. در این صورت شما باید تمام تلاشتان را بکنید تا او را در یک محیط ساکت و آرام قرار دهید و به او کمک کنید تا درس هایش را یاد بگیرد. بنابراین کشف کردن شیوه یادگیری فرزندتان خیلی مهم است.

3) هر چند وقت یک بار به آنها استراحت دهید !

شما باید درک کنید که اینکه حتی افراد بزرگسال هم در شرایط آموزش مجازی هنگامی که مجبور شوند ساعت ها به مانیتورهایشان نگاه کنند ممکن است دچار خستگی شوند بنابراین وقتی که دانش آموزان به مدرسه می روند، چشمانشان به اندازه حتی یک ساعت آموزش مجازی خسته نمی شود. وقتی که به مدرسه می روند نیازی نیست که فقط به صفحه مانیتور نگاه کنند. آنها به معلم نگاه می کنند و هر چند وقت یک بار می توانند چشمانشان را بگردانند و خستگی چشمانشان به این شیوه از بین می رود. این در صورتی است که وقتی که آموزش به شیوه آموزش مجازی است، آنها مجبور می شوند که مدت زمان طولانی (چندین ساعت) به صفحه مانیتور نگاه کنند. این نکته را در نظر داشته باشید که نگاه کردن به صفحه مانیتور حتی برای شما به عنوان افراد بزرگسال هم می تواند کاری بسیار دشوار و ملال آور باشد و ممکن است چشمان شما خسته شود. بنابراین بد نیست که با اجازه گرفتن از معلمان، هر چند وقت یک بار مانیتور را خاموش کنید و تنها بخش صدا را روشن بگذارید تا آنها بتوانند به چشمانشان استراحت دهند.

4) اهمیت وب سایت هایی مانند یوتیوب و وب سایت های دیگر ویدیویی را برای یادگیری دست کم نگیرید

فرض کنید که معلم درباره موضوع خاصی حرف می زند. ولی فرزند شما نمی تواند این موضوع را به خوبی درک کند. بنابراین تکلیف چیست؟ یکی از بهترین شیوه هایی که شما می توانید به این شیوه به یادگیری فرزندانتان کمک کنید این است که درباره مطلبی که معلم آن را مطرح کرده است؛ ویدیوهایی آموزنده از وب سایت های مختلف مانند وب سایت یوتیوب و وب سایت های دیگر درآورید و سعی کنید تا این ویدیوها را به فرزندتان نشان دهید. نگاه کردن این ویدیوها می تواند به فرزندتان کمک زیادی در درک کردن مطلب بکند و همچنین می تواند به او کمک کند تا ارتباط مطلب را با مطلب اصلی بهتر درک کند. این کار می تواند هم برای آن دسته از دانش آموزانی که در سال های اولیه تحصیلات هستند موثر باشد و هم برای آن دسته از دانش آموزانی که در سال های بالایی درس می خوانند موثر باشد. درباره هر موضوعی که ممکن است در آموزش های مجازی به آنها گفته شود، همیشه ویدیوهایی آموزنده و مرتبط پیدا خواهید کرد!

5) نسبت به اجرای برنامه روزانه آنها انعطاف پذیری زیادی از خودتان نشان دهید (مخصوصا اگر فرزند شما در مرحله پیش دبستانی است)

اگر فرزند شما خیلی کوچک است، ممکن است آموزش او به صورت مجازی بسیار سخت باشد. بنابراین سعی کنید به هنگامی که می خواهید برای آنها برنامه ریزی اجرا کنید، این کار را با احتیاط بیشتری انجام دهید. ممکن است فرزندان خیلی کوچک شما نتوانند به خوبی آموزش مجازی را درک کنند و ممکن است این کار برای آنها خیلی سودمند نباشد. بنابراین در این مواقع شما به عنوان والدین این فرزندان وظیفه دارید که بخش عمده ای از کار آموزش را برای آنها به عهده بگیرید. شما به عنوان والدین این فرزندان باید سعی کنید تا برخی از نکته هایی را که نتوانسته اند در آموزش مجازی یاد بگیرند یاد دهید. بنابراین موضوع انعطاف پذیری به هنگام کار با کودکانی که خیلی کوچک هستند و می خواهند به صورت مجازی آموزش ببینند موضوعی است که شما به عنوان والدین این کودکان حتما باید در نظر داشته باشید و بتوانید بخش زیادی از کار آموزش را خودتان به عهده بگیرید و به آنها آموزش دهید.

6) زمانی را که آنها خارج از آموزش آنلاین به نگاه کردن به صفحه مانیتور می پردازند را محدود کنید (ولی در گذاشتن این محدودیت ها انعطاف پذیر باشید)

از دیگر نکته های مهمی که شما به عنوان والدین فرزندانی که می خواهند به صورت مجازی آموزش ببینند باید در نظر داشته باشید این است که زمانی را که آنها (به غیر از زمانی که به آموزش مجازی می پردازند) به صورت آزادانه به مانیتور، موبایل، تبلت و غیره نگاه می کنند را محدود کنید. اما نکته مهمی که در این رابطه باید در نظر داشته باشید این است که در قرار دادن این محدودیت ها باید احتیاط کنید. ممکن است فکر کنید که بدترین چیز این است که آنها همزمان با اینکه آموزش آنلاین می بینند، بازی های کامپیوتری آنلاین هم انجام دهند. اگر چنین فکری دارید بدانید که در اشتباه هستید! شما نباید کاری کنید که آنها احساس کنند به دلیل اینکه آموزش آنلاین می بینند مانع می شوید که کاری را که همیشه انجام می داده اند انجام دهند! چون در این صورت آنها فکر می کنند که شما دارید آنها را مجازات می کنید و در ذهن خودشان این مجازات کردن را با آموزش آنلاین قرین می بینند بنابراین ممکن است این کار اثرات منفی جدی بر کیفیت یادگیری آنها در آموزش آنلاین بگذارد.

7) خیلی در کارشان دخالت نکنید!

زمانی که فرزندان شما به مدرسه می رفتند؛ از شما جدا می شدند و خودشان کارهای خودشان را انجام می دادند. این در صورتی است که اکنون که به صورت آنلاین درس می خوانند پیش شما هستند. بنابراین ممکن است شما به عنوان والدین این فرزندان وسوسه شوید که در کارشان بیشتر دخالت کنید. به عنوان مثال ممکن است اگر ببینید که آنها خوب درس نمی خوانند (به این دلیل که به راحتی بر کارشان نظارت می کنید) ممکن است به آنها خرده بگیرید و بگویید که چرا خوب درس نمی خوانی؟ و پرسش هایی از این قبیل. در این زمان فرزندان شما در دلشان می گویند: "ای کاش اینقدر در کارم دخالت نمی کرد!"

بگذارید فرزندانتان خودشان کارشان را انجام بدهند. اینکه در درس خواندنشان دخالت بیش از اندازه کنید تنها منجر به این می شود که آنها از شما ناراضی شوند و همین موضوع منجر به این می شود که کیفیت یادگیری آنها پایین بیاید.

8) اگر نمره شان خوب نشد خودتان را ناراحت نکنید!

وظیفه شما این است که به آنها کمک کنید که برای درس خواندن به صورت مجازی انگیزه بالایی داشته باشند اما وظیفه شما این نیست که حتما تضمین کنید که نمره خوبی بگیرند! بنابراین شما باید تمام تلاشتان را بکنید برای اینکه کیفیت یادگیری آنها بالا برود. وقتی که کیفیت یادگیری آنها بالا برود نمره های خوبی هم می گیرند اما در صورتی که این طور نشد، خودتان را ناراحت نکنید. فراموش نکنید که شما وظیفه ندارید که به آنها کمک کنید تا بهترین نمره را بگیرند. بنابراین در صورتی که چنین اتفاقی برایشان نیفتاد، شما نباید خودتان را سرزنش کنید! ممکن است آنها نمره خیلی خوبی نگیرند ولی شما به عنوان والدین وظیفه خودتان را برایشان انجام داده باشید. ممکن است نمره آنها خیلی خوب نشود ولی شما احساس کنید که با استراتژی های اصولی و درستی که در رابطه با آموزششان ایجاد کرده اید به آنها کمک کرده اید تا روحیه تحقیق و روحیه یادگیری در آنها تقویت شود. بنابراین در صورتی که چنین اتفاقی برایتان افتاد و در کارتان به این شکل موفق شدید، ناراحت نباشید از اینکه نمره ای که آنها در امتحان گرفته اند نمره پایینی است.

9) بعضی روزها برای فرزندتان مرخصی بگیرید و در این روزها تلاش در مثبت کردن روحیه او داشته باشید.

این روزها ممکن است هم برای شما و هم برای فرزندانتان روزهای سختی باشد. به این دلیل که شما مجبور می شوید تا در خانه بمانید. بنابراین روند زندگی شما مانند گذشته نیست و ممکن است عادت کردن به این روند جدید برای شما و هم برای فرزندانتان کمی دشوار باشد. بنابراین باید سعی کنید کارهایی انجام دهید که منجر به حفظ کردن روحیه خودتان و فرزندانتان شود. انجام دادن این کارها آسان است فقط نیاز به کمی دقت و یک درک ساده از روانشناسی دارد. شما باید سعی کنید در خانه جوی ایجاد کنید که منجر به شکل گیری تفکرات مثبت در فرزندانتان شود. این تفکرات مثبت به آنها کمک می کند تا مراحل بعدی آموزش آنلاین را بهتر طی کنند. یکی از بهترین کارهایی که در این زمینه می توانید انجام دهید این است که بعضی از روزها با معلمان هماهنگ کنید و آموزش آنلاین برای فرزندتان را متوقف کنید و در این روز سعی کنید تا از نظر روانشناسی به او کمک کنید تا روحیه بهتری داشته باشد و بتواند روزهای آینده را بهتر سپری کند.

10) فراموش نکنید که ارتباط شما با فرزندتان مهم ترین موضوع است که همیشه باید آن را در اولویت قرار دهید

همانطور که اشاره شد این روزهای قرنطینه ممکن است هم برای شما و هم برای فرزندتان روزهای سختی باشد. در حقیقت هم شما و هم فرزندتان با هم قرار است ساعت های زیادی را در خانه بگذرانید. در این ساعت ها شما کار می کنید و او هم درس می خواند. بنابراین باید سعی کنید محیطی را ایجاد کنید که هم خودتان و هم فرزندتان بتوانید راحت تر ساعت هایتان را سپری کنید. یک نکته بسیار مهم که در این رابطه باید در نظر داشته باشید این است که این سال تحصیلی که فرزندتان به صورت آنلاین طی می کند نسبت به رابطه شما با فرزندتان اهمیت بسیار کمتری دارند. بنابراین سعی کنید عشق به یادگیری را در فرزندتان بیشتر کنید. قبول کنید که این سال تحصیلی می تواند هم برای شما و هم برای او مشکل باشد و البته اشکالی ندارد؛ شما و فرزندتان نباید کامل باشید ولی باید سعی کنید این مدت را به بهترین شکل ممکن طی کنید. و در نهایت اینکه فراموش نکنید "هیچ کس کامل نیست!"


مانند این پدر و مادرها نباشید:

14)مادری که سعی می کرد تمام جزئیات زندگی کاری پسرش را بررسی کند!

پدر من در یک اداره ای کار می کند که دوست ندارد جزئیات زیادی را درباره کارش به کسی بگوید. روزی مادربزرگم به او زنگ زد ولی پدرم گوشی را برنداشت. او نگران شد و به محل کارش زنگ زد و تمام جزئیاتی را که پدرم نمی خواست درباره محل کارش با کسی بگوید از همکاران او پرسید! هنگامی که پدرم برگشت، از این که جزئیاتی درباره محل کارش که اصلا دلش نمی خواست آن ها را با کسی بازگو کند فاش شده بود شدیدا احساس شرمندگی می کرد!

15)مادری که دفترچه خاطرات فرزندش را می خواند!

من عادت دارم که برای خودم دفترچه خاطرات داشته باشم که در این دفترچه خاطرات تمام خاطراتی را که در سال های مدرسه (از همان سال اول) برایم اتفاق افتاده است در این دفترچه خاطرات یادداشت کنم. من هنوز هم هر روز که به مدرسه می روم سعی می کنم تا این دفترچه خاطرات را برای خودم نگه دارم چون احساس می کنم که می تواند گنجینه بسیار باارزشی از اتفاقاتی باشد که برایم افتاده است. تا این که یک روز متوجه شدم که مادرم باخبر شده است که من برای خودم دفترچه خاطرات دارم. از آن روز به بعد دیگر همیشه دفترچه خاطرات مرا می خواند و همیشه سعی می کرد تا بخش هایی از آن را هنگامی که با هم بودیم به من یادآوری کند! به عنوان مثال در صورتی که من با یک نفر دوست شده بودم همیشه سعی می کرد تا به من بگوید که از ویژگی های دوست جدیدم برایش تعریف کنم و یا این که بگویم که چرا با او دوست شدم و مواردی از این قبیل. البته مادر من در گذشته نیز کارهایی مانند این کار انجام داده است ولی این کارش دیگر برای من خیلی ناراحت کننده بود!

16)مادری که به همراه دخترش به مهمانی فارغ التحصیلی او آمد!

وقتی که داشتم از دبیرستان فارغ التحصیل می شدم؛ خیلی برایم مهم بود که جلوی دوستانم باکلاس باشم! وقتی که به مادرم گفتم که می خواهم به مهمانی فارغ التحصیلی بروم، مادرم تصمیم گرفت که با من بیاید! بنابراین من و خواهرم را سوار ماشین بسیار درب و داغان و قدیمیش کرد و با هم به جشن رفتیم. وقتی دیدم همکلاسی هایم با ماشین های گران قیمت و باکلاس به مراسم آمده اند خیلی خجالت کشیدم!

17)پدر و مادری که دخترشان را مجبور می کردند وقتی به خانه همسایه برود به آن ها زنگ بزند!

من پدر و مادری دارم که خیلی در کارم دخالت می کنند. آن ها مراقب هستند که دست از پا خطا نکنم و همه کارهایی که انجام می دهم را زیر نظر می گیرند. پدر و مادر من حتی تمام اس ام اس هایی را که من برای دوستانم می فرستم می خوانند و همیشه سعی می کنند تا بررسی کنند که با چه افرادی ارتباط دارم. حتی به یادم می آید که روزی می خواستم به خانه دوستم که همسایه ما بود بروم. پدر و مادرم به من گفتند که وقتی که به خانه او رسیدی با ما تماس بگیر! این در حالی است که خانه این فرد تنها 15 ثانیه از خانه ما فاصله داشت (همسایه ما بودند!) ولی با این وجود آن ها مرا مجبور کردند که وقتی که به خانه دوستم رسیدم به آن ها زنگ بزنم و آن ها را از رسیدنم باخبر کنم!

)پدری که تمام فعالیت های اینترنتی فرزندش را کنترل می کرد!

پدر من نسبت به "اینترنت" رفتن من بسیار نگران بود. همیشه از زمانی که کوچکتر بودم پدرم به من می گفت که بهتر است اصلا از اینترنت استفاده نکنم و هرگز اجازه نمی داد که برای خودم لپ تاپ داشته باشم. وقتی که 16 ساله شدم، پدرم برای اولین بار به من اجازه داد تا با خودم لپ تاپ را به اتاقم ببرم ولی با این وجود خیلی ناراحت بود که خطرات آنلاین بودن و تنها بودن با لپ تاپ شامل حال من شود. از این رو از روش های مختلفی استفاده می کرد تا فعالیت های من در اینترنت را چک کند. تا این که یک روز متوجه شد که من با دوستانم چت می کنم و بنابراین دسترسی به این وب سایت را از من گفت!

19)پدر و مادری که اجازه نمی دهند فرزندشان به سینما برود!

من یک پسر دبیرستانی هستم که دوست دارم با دوستانم به سینما بروم ولی پدر و مادر من این اجازه را به من نمی دهند. آن ها فکر می کنند که من نباید در محیطی خارج از خانه وقت خودم را بگذرانم. آن ها همچنین شدیدا فعالیت هایی را که من به همراه دوستانم انجام می دهم کنترل می کنند تا مشکلی وجود نداشته باشد. یک روز که خیلی به آن ها اصرار کردم که دوست دارم به دیدن یکی از فیلم های مورد علاقه ام در سینما بروم؛ آن ها قبول کردند ولی گفتند که باید تمام شرح حال این روزت را (از زمانی که از خانه خارج شدی تا زمانی که با دوستانت ملاقات کردی تا زمانی که با هم بر روی صندلی سینما نشستی تا حتی داستان فیلم و تا زمانی که دوباره با آن ها خداحافظی کردی و برگشتی) را برای ما بیان کنی! من هم از این که پدر و مادرم نسبت به من چنین نگرشی دارند عصبانی شدم و تصمیم گرفتم تا اصلا کلا بی خیال رفتن به سینما شوم!

20)مادری که فکر می کرد هر کسی که با فرزندش رابطه داشته باشد تربیت او را خراب می کند!

من دختر نوجوانی هستم که مادری بسیار حساس دارم که فکر می کند هر کسی که با من در ارتباط باشد باعث خراب شدن تربیت من می شود! مادر من حتی باعث شد که من نزدیک تری دوستانم را از دست بدهم. به عنوان مثال وجود یکی از دوستانم که که من با او خیلی دوست شده بودم و وقت زیادی را با هم می گذارندیم باعث شد تا مادر من شدیدا از دست من ناراحت شود. من به او می گفتم که او بهترین دوست من است و خیلی چیزها از او یاد می گیریم. اما مادرم فکر می کرد که بهتر است رابطه ات را با او قطع کنی! مشکل چه بود! مشکل این بود که مادر من فکر می کرد که این دوست من تفکراتی "شیطانی" دارد. در صورتی که او هیچ شناختی از او نداشت ولی درباره او این پیش داوری را می کرد. تا این که یک روز من به او گفتم که منظورش از تفکرات شیطانی چیست؟ و مادرم هم پاسخ داد که تمام افرادی که تو ممکن است با آن ها ارتباط داشته باشی تفکرات شیطانی دارند که تو را منحرف می کنند و نباید با آن ها دوست شوی!

21)پدر و مادری که فکر می کردند فرزندشان باید حتما سر ساعت 8 شب خواب باشد!

پدر و مادر من اصرار دارند که من سر ساعت 8 شب باید خواب باشم. وقتی شب ها چراغ اتاقم را خاموش می کنم، از پنجره به اتاق کودک دیگری که در خانه همسایه زندگی می کند نگاه می کنم و می بینیم که هنوز هم چراغش روشن است. من به این که چرا پدر و مادر او به او اجازه می دهند که تا این ساعت بیدار بماند حسودی می کردم. روزی تصمیم گرفتم تا این موضوع را به پدر و مادر خودم بگویم و از آن ها بخواهم که آن ها هم به من اجازه دهند تا چراغ اتاقم را روشن بگذارم (درست مثل آن کودک همسایه). نتیجه این عمل آن شد که پدر و مادر به جای این که به حرف های من گوش کنند تصمیم گرفتند تا به خانه همسایه بروند و با پدر و مادر آن کودک صحبت کنند و از آن ها بخواهند که او هم کودک خودش را در ساعت 8 شب بخواباند! اما پدر و مادر همسایه نپذیرفتند و در نتیجه هنوز هم شب ها وقتی که به اتاق او نگاه می کنم می بینم که چراغ اتاق روشن است و این کودک با خوشحالی بازی می کند در حالی که من مجبورم بخوابم!

22)پدر و مادری که برای این که فرزندشان به شرکت های مختلف درخواست کاری فرستاده است؛ دسترسی او را به اینترنت مسدود کردند!

من پدر و مادری دارم که بر روی من بسیار حساس هستند. آن ها فکر می کنند که من نباید با هیچ کسی رابطه داشته باشم چه این رابطه دوستانه باشد و چه کاری. از زمانی که من به دبیرستان رفتم این مشکل را با آن ها داشتم و همیشه دوست داشتم تا از دست آن ها فرار کنم! وقتی که 17 ساله شدم، تصمیم گرفتم تا علاوه بر درس خواندن کار هم بکنم تا بتوانم زمان کمتری را در خانه بگذرانم! از این رو با آن ها درباره پیدا کردن کار جدید صحبت کردم. اما آن ها قبول نکردند و مدتی بعد وقتی که متوجه شدند که من بدون اجازه آن ها به چند شرکت رزومه فرستاده بودم و از آن ها تقاضای کار می کردم؛ تصمیم گرفتند تا دسترسی من به اینترنت را قطع کنند. از آن ها بعد آن ها تنها زمانی به من اجازه استفاده از اینترنت می دادند که خودشان ناظر بر تمام فعالیت های من در اینترنت باشند!

23)پدری که برای این که پسرش بتواند همسر مناسبی پیدا کند؛ تصویر او را به همه همکارانش نشان داده بود!

وقتی که مجرد بودم، پدرم من برای این که من بتوانم برای خودم همسر مناسبی پیدا کنم تصویر من را به تمام افرادی که همکار من بودند فرستاده بود. ولی نکته اینجا بود که او برای انجام دادن این کار از من اجازه نگرفته بود!!! بالاخره یکی از خانم هایی که همکار پدر من بود تصمیم گرفت تا شماره من را از پدرم بگیرد. سپس او به من زنگ زد ولی من درخواست او را قبول نکردم!

24)مادری که می ترسید فرزند بیست و چند ساله اش رانندگی کند!


من دختر جوانی هستم که در دانشگاه درس می خوانم. مادر من بسیار حساس است و از زمانی که من یک دختربچه بودم همیشه نگران این بود که من با چه کسانی معاشرت می کنم و چه کارهایی انجام می دهم و بعد از این که مدرسه ام تعطیل می شود کجا می روم و مواردی از این قبیل. به عنوان مثال وقتی که مدرسه ام تعطیل می شد او همیشه انتظار داشت تا سر یک ساعت مشخصی به خانه برگردم. در صورتی که چنین اتفاقی نمی افتاد، حتی در صورتی که تنها 5 دقیقه دیرتر به خانه می آمدم او بسیار نگران و ناراحت می شد و به مدرسه زنگ می زد و

اکنون هم که من در دانشگاه درس می خوانم باز هم همین وضعیت وجود دارد و او همین حساسیت ها را بر روی من دارد. به عنوان مثال او اجازه نمی دهد که من رانندگی کنم! چون فکر می کند که ممکن است تصادف کنم و در این صورت او احساس می کند که فردی که در این داستان مقصر است خود اوست! این نگرانی ها و کنترل کردن ها ممکن است زمانی که من یک دختربچه بودم به نظر کمی طبیعی می آمد (البته منطقی هرگز!) ولی زمانی که دیگر تبدیل به یک دختر جوان شده ام این نگرانی ها و حساسیت ها اصلا نه طبیعی است و نه منطقی و تنها پیامدی که دارد این است که باعث شرمساری هرچه بیشتر من می شود!


مانند این پدر و مادرها نباشید

پدر و مادر شدن باعث می شود که شما تبدیل به انسان های بهتری شوید. ولی در صورتی که شما ندانید که چگونه با فرزندانتان رفتار کنید، ممکن این کار منجر شود که هم برای شما و هم برای فرزندانتان مشکلات جدی ایجاد شود. شما باید تشخیص دهید که به عنوان پدر و مادر چه رفتارهایی ممکن است باعث رنجاندن فرزندانتان شود و باعث شود که آن ها عصبانی شوند و احساس کنند که همیشه کارها را اشتباه انجام می دهند! در ادامه این مطالب 24 داستان را می خوانید که با خواندن آن ها متوجه می شوید که رفتاری که پدر و مادر بد می تواند در تربیت فرزندانش انجام دهد چه رفتاری است!

1)مادری که در میان دوستان فرزندش جاسوس گذاشته بود!

وقتی که کوچکتر بودم، اصلا به من اجازه داده نمی شد که با دخترهای دیگر که هم سن و سالم بودند ارتباط داشته باشم. علت این موضوع این بود که مادرم همیشه مرا از انجام دادن این کار منع می کرد و دوست داشت تا زمانی که درسم در مدرسه تمام شد به سرعت به خانه بازگردم. یک روز با دوستم بر روی صندلی پارکی نشسته بودیم که مادرم به من زنگ زد و به من گفت که الان با چه کسی هستی؟ من هم نام دوستانم را بردم. مادرم بلافاصله به آن پارک آمد و من را به خانه برد! فکر می کنم که مادرم در میان دوستانم جاسوس داشته است!

2)پدر و مادری که در دوران تعطیلات به فرزندشان اجازه نمی دادند از خانه خارج شود!

تا زمانی که من شانزده ساله شدم، در روزهای تعطیلی که به مدرسه نمی رفتم من را در خانه نگه می داشتند! من مجبور بودم که در خانه بمانم و تکالیفم را انجام دهند تا زمان نهار برسد. سپس نهار می خوردم و دوباره به اتاق می رفتم و در اتاقم می ماندم تا زمان شام برسد! احساس می کردم که تنها کاری که از من برمی آمد این بود که بر روی تختم دراز بکشم و هیچ کاری انجام ندهم! واقعا احساس می کردم که آن ها مرا زندانی کرده اند!

3)پدری که همیشه فعالیت های کامپیوتری فرزندش را کنترل می کرد!

پدر من در یک شرکت بزرگ کامپیوتری کار می کند و بنابراین همیشه سعی می کند تا کارهایی را که من در اینترنت انجام می دهم کنترل کند! او حتی برخی از وب سایت ها را برای من فیلتر کرده است که من با استفاده از کامپیوترم نتوانم وارد این وب سایت ها بشوم در صورتی که به نظر من این وب سایت ها برای بچه ها هیچ اشکالی ندارند! همچنین هر بار که می خواهم لباس جدیدی بپوشم و یا جای جدیدی بروم او مرا برای انجام دادن این کار سرزنش می کند! من اصلا دوست ندارم که وب سایت هایی که به آن ها وارد می شوم توسط پدرم مورد بررسی قرار بگیرد چون احساس می کنم که حریم خصوصی ندارم اما او تمام وب سایت هایی را که من به آن ها می روم بررسی می کند!

4)مادری که بیش از حد به منظم بودن فرزندانش اهمیت می داد!

مادر من به منظم بودن من خیلی اهمیت می دهد. چند وقت پیش من یک گوشی آیپد خریداری کردم و دوست داشتم تا آن را به مدرسه ببرم به این دلیل که اکثر دوستانم این کار را انجام می دهند. ولی مادر من به من اجازه چنین کاری را نداد. با این که من اصرار کردم که حتما می خواهم گوشیم را به مدرسه ببرم مادرم به هیچ عنوان راضی به این کار نشد. یک روز تصمیم گرفتم که با وجود مخالفت مادرم گوشیم را به مدرسه ببرم و مخفیانه آن را به مدرسه بردم. وقتی که در یکی از کلاس هایم نشسته بودم متوجه شدم که ناظم مدرسه من را فراخوانده است. داستان از این قرار بود که مادرم به ناظم مدرسه زنگ زده بود و به آن ها گفته بود که من آیپد او را مخفیانه برداشته ام و به مدرسه برده ام!!!

5)مادری که وقتی فرزندش در خانه نبود لپ تاپ او را چک می کرد!

مادر من هر وقت که من در خانه نیستم به لپ تاپ من سر می زند و آن را بررسی می کند من از اینجا داستان را فهمیدم که بعضی وقت ها او با استفاده از لپ تاپ من پیام هایی را به افرادی می دهد که من اطمینان دارم که به آن ها پیامی نداده ام! به عنوان مثال به بعضی از دوستانم پیام هایی طولانی می دهد .بعدها هنگامی که دوستانم با من صحبت می کنند و می خواهند پاسخ پیام هایی که به آن ها داده ام را بدهند من به آن ها می گویم که من چنین پیامی به شما نداده ام و بعد متوجه می شوم که این پیام ها را مادرم از لپ تاپ من فرستاده است!

6)مادری که متن پیام هایی که دخترش به دوست پسرش فرستاده است را در حضور خانواده و آشنایان با صدای بلند می خواند!

مادر من عادت دارد که پیام هایی را که من به دوست پسرم فرستاده ام به صدای بلند در خانواده و آشنایان بخواند! او این کار را معمولا در زمان شام انجام می دهد و تمام اعضای خانواده من متوجه می شوند که من چه پیام هایی را به دوست پسرم داده ام! این کار مرا خیلی آزار می دهد و من احساس می کنم که از انجام این کار شدیدا شرمنده می شوم چون اصلا دلم نمی خواهد که کسی پیام های خصوصی را که من برای او فرستاده ام بخواند! من دوست دارم تا بدون این که کسی بداند که من چه پیام هایی را به چه کسی می دهم بتوانم در کمال آرامش با این فرد به تبادل پیام بپردازم. شاید در میان این پیام ها پیامی باشد که من اصلا راضی نباشم که اعضای دیگر خانواده ام بداند. به عنوان مثال دوست ندارم که خواهر کوچکم بداند که من با او چه مکالماتی دارم و چه پیام هایی را رد و بدل می کنم!

7)پدر و مادری که به فرزندانشان پول نمی دادند مگر این که به آن ها بگوید که می خواهد با این پول چه کار کند!

پدر و مادر من این عادت را دارند که به من اجازه نمی دهند پول خرج کنم. البته برای این قانون یک استثنا وجود دارد و آن هم این است که من به آن ها بگویم که می خواهم با این پول چه کار کنم! یک روز من تصمیم گرفتم بدون این که آن ها بفهمند یک جعبه شیرینی بخرم و این کار را کردم ولی متاسفانه این کار نتیجه خوبی نداشت! تنها به دلیل این که یک بسته شیرینی خریدم، پدر و مادرم برای مدت یک ساعت سر من داد زدند و در نهایت به مدت یک هفته کامل گوشی موبایلم را از من گرفتند!

8)مادری که باور نمی کند فرزند 17 ساله اش در کنار مدرسه کار هم می کند!

من یک نوجوان 17 ساله هستم که علاوه بر درس خواندن در مدرسه یک کار نیمه وقت هم برای خودم پیدا کرده ام. اما نکته اینجا بود که مادر من باور نمی کرد که من در کنار مدرسه کار هم می کنم به همین دلیل یک روز تصمیم گرفت تا خودش به محل کارم بیاید تا مرا در حال کار کردن ببیند ولی می خواست این کار را مخفیانه انجام دهد که من او را نبینم. از آن جایی که او به بخش پارکینگ محیط کار من نیامد، موفق نشد من را ببیند و بنابراین فکر می کرد که من کار نمی کنم و وقتم را جای دیگری می گذرانم! از این رو آن روز وقتی که من به خانه آمدم شروع به سر و صدا کرد و گفت که من وقتم را جای دیگری می گذرانم!

9)پدر و مادری که برای کنترل کردن رفتار فرزندشان در خانه دوربین مداربسته گذاشته اند!

پدر و مادر من شدیدا کارهای مرا تحت کنترل می گیرند. آن ها تمام تلاششان را می کنند تا من از قوانینی که برایم گذاشته اند خطا نکنم. آن ها همیشه وقتی من به مدرسه می روم به سراغ اتاق من می آیند و سعی می کنند تا تمام کشوها و بخش های مختلف اتاقم را بگردند تا چیز مشکوکی پیدا کنند! آن ها همچنین تمام کامپیوتر من را می گردند و اطلاعات خصوصی من و تمام فایل هایی که در این کامپیوتر دارم را باز می کنند و بررسی می کنند. ولی همه این کارها بازهم آن ها را راضی نمی کند. آن ها برای این که عملکرد من را بیشتر زیر ذره بین قرار دهند در خانه دوربین مداربسته قرار داده اند تا بفهمند که زمانی که خودشان در خانه نیستند من به چه افرادی رفت و آمد می کنم و کلا چه کار می کنم! آن ها همچنین دوست دارند تا قوانینی را که برای من گذاشته اند بارها و بارها برای من تکرار کنند تا اطمینان حاصل کنند که من کاملا متوجه شده ام که باید چه کار کنم و چکار نکنم! احساس می کنم این موضوع خیلی آزاردهنده است!

10)پدری که فکر می کرد فرزندش سیگار کشیده است!

پدر من خیلی بر روی موضوع تربیت کردن من حساس است و یک روز من در اتاقم نشسته بودم و در حال خوردن پیتزا و تماشای تلویزیون بودم که او سر من داد زد و گفت که احساس می کنم که تو سیگار می کشی چون بوی سیگار از اتاقت می آید! من هر کاری کردم که او را متقاعد کنم که من هیچ وقت سیگار نمی کشم و اصلا حتی از بوی سیگار هم فرار می کنم او متقاعد نشد! داستان از این قرار بود که خانه همسایه ما آتش گرفته بود و این بو مربوط به سوختن خانه همسایه بود!

11)مادری که فرزندش را به زور به خانه برد!

من به همراه دوستم بعد از این که از دبیرستان درآمدیم با هم به یک فروشگاه رفتیم و چند نوشیدنی سفارش دادیم و حدودا سه ساعت در کنار هم بودیم و به ما خیلی خوش گذشت. ولی نمی دانم چطور شد که وقتی داشتیم برمی گشتیم سروکله مادر دوستم پیدا شد! او گوش دوستم را کشید و او را کشان کشان به داخل ماشینش برد و به خانه رفتند.

12)پدر و مادری که دوست سال بالایی فرزندشان را مورد سوال و جواب قرار می دادند!

هنگامی که من در مدرسه در سال های اول دبیرستان بودم، دوستی پیدا کردم که او در سال های پایانی بود. ما با هم خیلی دوست شده بودیم و او همیشه برای من درباره موضوعات مختلف و تجربیاتی که در این سال ها در دبیرستان داشت موضوعاتی را تعریف می کرد. من از این که چنین دوستی داشتم خیلی خوشحال بودم و همیشه سعی می کردم تا ازتجربیات او استفاده کنم. تا این که یک روز او مرا به یک مهمانی دعوت کرد که شاگردان سال بالایی دبیرستانی (که هم سن و سال خودش بودند) در این مهمانی حضور داشتند. من این موضوع را به پدر و مادرم گفتم. آن ها آدرس محل زندگی دوستم و شماره تلفن او را از من گرفتند و تقریبا سه هفته قبل از این که این مهمانی شروع شود به سراغ او رفتند و شروع به سوال و جواب از او کردند. آن ها درباره گذشته او، خانواده او، علایقش و حتی کوچکترین چیزهای زندگیش از او سوال کردند و همچنین از او خواستند بگوید که قرار است در مهمانی سه هفته آینده درباره چه چیزهایی صحبت شود! البته او همه این اطلاعات را با کمال میل در اختیار آن ها قرار داد ولی این موضوع برای من خیلی خجالت آور بود و من خیلی خجالت کشیدم!

13)پدر و مادری که فکر می کردند فرزند ساله شان که به یک اردوی سه روزه رفته بود؛ گم شده است!

من پسری ساله هستم و چند ماه پیش تصمیم گرفتم تا با دوستانم به یک اردوی سه روزه بروم. قوانین و مقررات این اردو به شکلی بود که به هیچ کس اجازه نمی دادند که با خودش موبایل بیاورد. بنابراین من هم به پدر و مادرم گفتم که می خواهم به اردویی سه روزه بروم و با خودم هم موبایل نمیبرم. آن ها هم قبول کردند! (البته ظاهرا!!!) در این اردوی سه روزه به من خیلی خوش گذشت و وقتی که داشتم برمی گشتم، ناگهان گوشی موبایل راننده زنگ خورد! کسانی که زنگ زده بودند پدر و مادر من بودند! آن ها به راننده گفتند که آیا پسر ما با شماست؟ و راننده هم تایید کرد. داستان از این قرار بود که پدر و مادر وقتی که نتوانسته بودند با من تماس بگیرند تصمیم گرفته بودند تا با همکلاسی های من تماس بگیرند و نهایتا به مدرسه من رفته بودند و از آن ها پرسیده بودند و از همه سراغ من را گرفته بودند و به همه گفته بودند که آیا شما "پسر کوچک ما گم شده است نمی دانید کجاست؟!!!"


مانند این معلم نباشید:

10. معلمی که دانش آموز خودش را صرفا برای این که چند دقیقه زود به کلاس آمده بود پشت در نگه داشت!

هنگامی که من به مدرسه می رفتم، همیشه دیر به مدرسه می رسیدم. بعدها وقتی که بزرگ شدم روان شناس به من گفت که که اختلال روانی ADHD دارم. این اختلال روانی وقتی که من کوچک بودم باعث می شد که به طور کلی درباره رفتن به مدرسه استرس زیادی داشته باشم. به دلیل همین استرس من معمولا دیر به مدرسه می رفتم و همیشه دانش آموزان دیگر برای این که دیر به مدرسه رفته بودم مرا مسخره می کردند! یک روز تصمیم گرفتم برای این که آن ها مرا مسخره نکنند از همه زودتر به مدرسه برسم. بنابراین صبح زود خیلی زودتر از زمانی که باید از خواب بیدار می شدم از خواب بیدار شدم و خیلی زود به مدرسه رفتم. وقتی که به مدرسه رسیدم هنوز هیچ کس نیامده بود. ولی معلم وقتی که دید من زود به مدرسه رسیده ام مرا به داخل کلاس راه نداد و مرا بیرون نگه داشت تا زمانی که تمام دانش آموزان به مدرسه رفتند و سپس به من اجازه داد تا به کلاس بیایم!

11. معلمی که اجازه نمی داد دانش آموز بی نظمش زنگ تفریح از کلاس بیرون برود!

وقتی که در مدرسه به کلاس اول می رفتم، دانش آموزی بی نظم بودم و بنابراین معمولا کتاب ها و مدادهایم را گم می کردم و مدتی طول می کشید تا آن ها را پیدا کنم. معلم من این موضوع را فهمیده بود و بنابراین همیشه مرا به دلیل این که بی نظم بودم تحقیر می کرد. او همیشه من را جلوی تمام دانش آموزان دیگر تحقیر می کرد و وضعیتی ایجاد کرده بود که همه در مدرسه من را به عنوان یک فرد بی نظم و بی مسئولیت می شناختند. از تمام این ها گذشته، وقتی که زنگ تفریح می شد و همه بچه ها می رفتند تا در حیاط مدرسه تفریح کنند، معلم من نمی گذاشت من به تفریح بروم. او مرا در کلاس نگه می داشت و به من می گفت برای این که دانش آموز بی نظمی بودی تو را تنبیه می کنم و نمی گذارم که بیرون از مدرسه بروی. او مرا مجبور می کرد تا تمام کتاب هایم را جمع کنم آن ها را منظم و مرتب در جای خودشان قرار دهم. متاسفانه به دلیل استرس های زیادی که این کار در من ایجاد می کرد من هنوز هم نتوانستم این آشفتگی و بی نظمی را در خودم برطرف کنم!

12. معلمی که از یکی از دانش آموزانش متنفر بود!

وقتی که به مدرسه می رفتم، معملی داشتم که از من متنفر بود. جالب اینجا بود که رابطه او با دیگر دانش اموزان خوب بود ولی از من خوشش نمی آمد. او همیشه سعی می کرد من را به شیوه های مختلف کوچک کند و کاری کند که جلوی دانش آموزان دیگر تحقیر شوم. او از این که این موضوع را به صورت حضوری و علنی به من اعلام کند هم هیچ ابایی نداشت و حتی به من می گفت: "من از تو خوشم نمی آید!" وقتی که زنگ تفریح می شد و همه دانش آموزان با هم حرف می زدند، این معلم به سراغ من می آمد و من را در حالی که با دانش آموزان دیگر حرف می زدم می دید و می گفت: "تا حالا به این موضوع توجه کرده ای که هیچ کس تو را دوست ندارد و هیچ کس دوست ندارد با تو حرف بزند؟" با این که من می دانستم حقیقیت چیزی غیر از این بود، ولی حرف های او اثر منفی زیادی بر روی من گذاشت و باعث شد کیفیت تحصیلی من پایین بیاید.

13. معلمی که دانش آموزانی که به سوالاتش پاسخ های اشتباه می دادند را مجبور به انجام کارهای عجیب و غریب می کرد!

وقتی که در مدرسه بودم، معلمی داشتم که معمولا سوال های بسیار سختی از من و دانش آموزان دیگر می کرد که پاسخ دادن به این سوالات معمولا برای ما بسیار دشوار بود و احتمال این که می توانستیم به این سوالات پاسخ دهیم خیلی کم بود. ولی نکته جالب اینجا بود که او برای دانش آموزانی که به درستی به این سوالات پاسخی نمی دادند مجازات هایی هم درنظر می گرفت. به عنوان مثال اگر دانش آموزی نمی توانست به سوالات مورد نظر پاسخ دهد معلم او را مجبور می کرد تا برای دیگر دانش آموزان جوک تعریف کند و یا این که کارهایی انجام دهد که آن ها بخندند. من و برخی از دانش آموزان دیگر معمولا نمی توانستیم سوالات را به خوبی پاسخ دهیم و معمولا مجبور می شدیم که جلوی کلاس کارهایی انجام دهیم که خودمان هم اصلا راضی به انجام دادن آن نبودیم. نتیجه این کارها این بود که ما از این معلم و بازی که انجام می کرد متنفر شده بودیم و در نتیجه ریاضی من ضعیف شده بود به گونه ای که فکر می کردم اصلا علاقه ای به این درس ندارم. بعد از سال ها متوجه شدم که علت این بی علاقگی من وجود این معلم بوده است چون سال های بعد ریاضی من خیلی خوب شد!

14. معلمی که برای دانش آموزان خودش صدایش را بلند می کرد!

وقتی که من به مدرسه می رفتم، معلمی داشتم که هر بار که کوچکترین موضوعی در کلاس پیش می آمد، صدایش را بلند می کرد و بر سر تمام دانش آموزان جیغ و داد می کرد! به عنوان مثال در صورتی که سوالی از یکی از دانش آموزان می کرد و این دانش آموز نمی توانست پاسخ صحیحی به این سوال بدهد معلم شروع به داد و فریاد کردن و بالا بردن صدایش می کرد. این رفتار باعث می شد که من و تمام دانش آموزان دیگر احساس بدی نسبت به درسی که به ما می داد داشته باشیم. در صورتی که او در حال درس دادن یک موضوع بود و سوالی درباره آن موضوع می کرد و هیچ کس نمی توانست به این سوال جواب دهد رو به تمام بچه ها می کرد و شروع به جیغ و داد می کرد و از این که چرا آن ها نمی توانند سوال به این سادگی (که البته از نظر او ساده بود چون هیچ توضیحی در این باره نمی داد کسی نمی توانست پاسخ دهد!) را پاسخ دهند ابراز ناراحتی می کرد و همه ما را تحقیر می کرد. این رفتار او باعث شد که برای مدت ها من از درس هایی که او به من می داد بیزار و فراری شوم!

15. معلمی که به دلیل زنگ خوردن تلفن اضطراری یکی از دانش آموزانش او را از کلاس بیرون کرد!

وقتی که من در دبیرستان درس می خواندم، معلمی بسیار بداخلاق داشتم که بسیار سختگیر بود و دوست دشت تا همه دانش آموزان مقررات کلاس را رعایت کنند. یک روز وسط کلاس وقتی که این معلم داشت درس می داد تلفن من زنگ خورد. داستان از این قرار بود که من یک بیماری داشتم و منتظر بودم که برای درمان آن با من تماس اضطراری گرفته شود. من بلافاصله گفتم: "متاسفم این یک تماس اضطراری بود" و هرچقدر که برایش درباره مهم بودن این تماس توضیح دادم او توجهی نکرد و از من خواست که کلاس را ترک کنم و سپس به ناظم مدرسه اطلاع داد تا به من درباره استفاده از تلفن هشدار دهد!

16. معلمی که ی جعبه شیرینی معلم دیگری را بر عهده دانش آموزانش انداخت!

در دوران دبیرستان معلمی داشتم که از تمام دانش آموزان بدش می آمد و همیشه به دنبال فرصتی بود که آن ها را آزار دهد. یک روز او به من و یکی از دوستانم گفت قبل از کلاس کیف های خودتان را بیرون از کلاس بگذارید و تنها لوازمی را که مربوط به این ساعت کلاس است با خودتان بیاورید. من تعجب کردم که چرا این معلم چنین کاری را از ما می خواهد و البته با توجه به شناختی که از او داشتم این کار به نظرم کمی ترسناک بود! با این وجود این کار را انجام دادیم و به کلاس آمدیم. چند ساعت بعد متوجه شدم که جعبه شیرینی یکی از معلمان را یده اند و جعبه شیرینی در کنار کیف هایی که ما به خواسته معلممان بیرون از کلاس گذاشته بودیم پیدا شد! اینجا بود که متوجه شدم معلممان ی جعبه شیرینی را بر گردن ما انداخته است! البته بعد از مدتی وقتی داستان اصلی معلوم شد ما را آزاد کردند و معلمی که این کار را کرده بود مجبور شد از مدرسه برود ولی اثر بد آن اتفاق هنوز هم در ذهن من باقی مانده است!

17. معلم ورزشی که دانش آموزی را مجبور به انجام کارهای بسیار سخت می کرد!

وقتی که به مدرسه می رفتم فردی چاق بودم که نسبت به دیگر هم سن و سال هایم اضافه وزن زیادی داشتم. علت این اضافه وزن این بود که به بیماری PCOS مبتلا شده بودم. وقتی که به همراه چندین دانش آموز دیگر به کلاس ورزش می رفتیم، معلم ورزش هم از این اضافه وزن من ناراحت بود و همیشه مرا جلو دیگر دانش آموزان تحقیر می کرد و با القاب ناشایست (مانند چاقالو و یا خیکی و القابی مانند آن) مرا صدا می کرد. این موضوع باعث می شد که من مجبور شوم فشار روحی زیادی را متحمل شوم. اما داستان به اینجا تمام نمی شود. او همیشه بعد از تمام شدن کلاس مرا نگه می داشت تا از من کار اضافه بکشد! او به شکل بسیار بی رحمانه ای مرا مجبور می کرد تا چند برابر دیگران ورزش کنم. او همیشه به من می گفت من با انجام دادن این کار به تو کمک می کنم تا مشکل چاقی خودت را حل کنی و مانند دیگر دانش آموزان مدرسه ات خوش بدن شوی! در صورتی که او از بیماری که من داشتم خبر نداشت و فکر می کرد اگر چند حرکت ورزشی بیشتر نسبت به دیگر دانش آموزان انجام دهم خوش بدن می شوم و مشکل چاقیم حل می شود! همچنین وقتی که نوبت به دویدن می رسید همیشه از این که من نمی توانم مانند دانش آموزان دیگر سریع بدوم گلایه می کرد و مرا مجبور می کرد تا جلوی چشمان دیگران شنا بروم و بشین و پاشو کنم و انجام این کارها رای من خیلی سخت بود و با این که در آن زمان تنها 6 سال داشتم این خاطره تا سال ها برای من باقی ماند. ما تنها یک بار در هفته با این معلم ورزش کلاس داشتیم ولی همین یک بار در هفته کافی بود که من تمام مدت هفته استرس و ناراحتی رسیدن این روز سخت را داشته باشیم و جالب اینجاست که تمام دانش آموزان دیگر هم می دانستند که وقتی کلاس ورزش قرار است شروع شود من استرس می گیرم ولی هیچ کس از (جمله خودم) به پدر و مادرم نمی گفت که چنین مشکلی دارم و هیچ کس هیچ کاری نمی کرد تا من از چنگال این استرس رهایی پیدا کنم.

. معلمی که دانش آموزانی که خمیازه می کشیدند را از کلاس بیرون می کرد!

وقتی که یک دانش آموز دبیرستانی بودم و در دبیرستان درس می خواندم، معلم تاریخی داشتم که بسیار منظم بود و به نظم و ترتیب سر کلاس اهمیت بسیار زیادی می داد. این اهمیت دادن او به اندازه ای بود که حالت وسواس گونه پیدا کرده بود و در صورتی که می دید دانش آموزی کوچکترین بی نظمی از خودش نشان می دهد با او برخورد جدی می کرد. به عنوان مثال در صورتی که دانش آموزی از او سوالی درباره درسی که داده بود می کرد معلم شروع به گفتن کلمات ناشایست به او می کرد و به او می گفت که اصلا صلاحیت بودن در کلاس را ندارد چون به درس گوش نمی دهد! در صورتی که ممکن بود سوالی که از او شده بود اصلا جز مطالبی نبود که او در درس هایش گفته بود! همچنین او نسبت به کوچکترین صدایی در کلاس بسیار حساس بود و کلاس به شیوه ای بود که وقتی که او درس می داد همه باید با دقت گوش می دادند. نکته جالب دیگر این بود که در صورتی که کسی سر کلاس درس خمیاز می کشید، معلم او را از کلاس بیرون می کرد!


مانند این معلم نباشید:

معلمی یکی از بهترین شغلهایی است که فردی می تواند داشته باشد. ضرب المثلی قدیمی در رابطه با معلمی وجود دارد که می گوید: "معلمی شغل انبیاست!" ولی معلم بودن نیز مانند هر کار دیگری اصول و قوانین خودش را دارد. معلم با گروهی از کودکان سروکار دارد و خیلی مهم است که بداند چگونه با آن ها برخورد داشته باشد تا اثرات بدی را در ذهن آن ها نگذارد. برخی از معلمان به این اصول و قوانین توجهی نمی کنند و بنابراین با این کارها لطمه های جبران ناپذیری را به حال و آینده کودکانی که به عنوان دانش آموز قرار است در کلاس آن ها باشند می زنند. در ادامه این مطلب نمونه از داستان های واقعی که دانش آموزان از بدترین خاطراتی که از معلم های خودشان داشت اند برای شما ارایه می کنیم تا با روش های تربیتی و آموزشی غلطی که این معلمان در کارشان مورد استفاده قرار می داده اند آشنا شوید.

1. معلمی که نمی گذاشت دانش آموزی که خوندماغ شده بود از کلاس خارج شود!

وقتی در دبیرستان بودم، روی خوندماغ شدم. بنابراین از جای خودم بلند شدم و به سمت معلم رفتم و از او خواستم که به من یک دستمال کاغذی بدهد. او به من گفت که دستمال کاغذی ندارد. بنابراین به او گفتم اجازه هست که به دستشویی بروم تا صورتم را پاک کنم و دماغ و دستانم را بشویم؟ او گفت نه نمی توانی! من دوباره به سر جایم نشستم. بعد از مدتی وضعیتم بسیار بدتر شد و این خون همچنان از دماغم جاری شده بود و کم کم بر روی میزم می چکید و احساس کردم که حتما باید کاری بکنم. بنابراین به معلم گفتم که اگر ممکن است به من اجازه دهد که بیرون بروم چون وضعیتم خیلی بدتر شده است. معلم به من گفت: "به هیچ عنوان چنین اجازه ای را نداری!" بعد از مدت کوتاهی دیگر نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم بنابراین به صدای بلندتری به او گفتم اگر ممکن است به من اجازه بدهید که برای مدت چند دقیقه بیرون بروم و او بلافاصله با لحنی بسیار بد به من پاسخ داد: "دیگر نمی توانم این رفتار تو را تحمل کنم! تو دانش آموزی بد هستی که باید رفتار خودت را اصلاح کنی! بعد از کلاس با ناظم مدرسه درباره رفتار بد تو حرف می زنم!"

2. معلمی که از دانش آموز خود در مقابل توهین های دانش آموزان دیگر دفاع نمی کرد!

وقتی که در مدرسه بودم دانش آموزان دیگر مرا مسخره می کردند. آن ها همیشه نقاشی هایی بسیار زشت و توهین آمیز می کشیدند و زیر این نقاشی ها نام من را می نوشتند تا ثابت کنند که فردی که آن ها نقاشیش را کشیده اند من هستم! این رفتار آن ها مرا خیلی آزار می داد و باعث می شد تا احساس تنهایی کنم و از آن ها هم متنفر شوم! به همین دلیل روزی تصمیم گرفتم تا داستان را برای معلمم تعریف کنم. وقتی که تعدادی از این نقاشی ها را به معلمم نشان دادم او بدون این که کوچکترین واکنش منفی نسبت به این قضیه نشان دهد در کمال خونسردی و آرامش به من گفت: "همه آن چیزی که برایش اینجا آمده ای همین است؟ این که مشکلی نیست! من فکر می کنم این نقاشی ها خیلی زیبا هستند و افرادی که این نقاشی ها را کشیده اند در به تصویر کشیدن تو توانایی زیادی داشتند و این تصاویر خیلی شبیه تو هستند!"

3. معلمی که جلوی تمام دانش آموزان دیگر دانش آموزی را "دروغگو" خواند!

وقتی که در مدرسه بودم معملی داشتم که خیلی بداخلاق بود. او همیشه کارهایی انجام می داد که من را عصبانی می کرد. به عنوان مثال همیشه با لحن توهین آمیزی با من و با تمام دانش آموزان دیگر مدرسه صحبت می کرد و باعث می شد تا همه ما از این رفتار او بدمان بیاید. علاوه بر همه این ها، معلم من فکر می کرد من دروغگو هستم! او حرف هایی را که من به او می زدم باور نمی کرد و فکر می کرد من فردی دروغگو هستم. به عنوان مثال وقتی که از من پرسید چرا تکالیفم را انجام نداده ام من به او گفتم این موضوع به این دلیل بود که دیروز مریض بودم و بنابراین نمی توانستم تکالیفم را انجام دهم. با این که من هنوز هم مریض حال بودم و فهمیدن این موضوع کار سختی نبود؛ اما او حرفم را باور نکرد و مرا جلوی کلاس کشاند و به همه نشان داد و گفت دوست شما یک دروغگو است و برای این که تکالیفش را انجام ندهد بهانه آورده است!

4. معلمی که بیش از اندازه سختگیر بود!

معلم من معلمی بسیار سختگیر بود و وقتی که نوبت به امتحان گرفتن می شد همه دانش آموزان از او می ترسیدند. هنگامی که برای اولین بار با او آشنا شدم او رو به کلاس کرد و به تمام دانش آموزان گفت: "حدس می زنم که نیمی از کلاس شما سطح دانش بسیار پایینی دارید!" با این که کلاس ما متشکل از دانش آموزان بسیار باهوش و درسخوانی بود ولی تفکری که او نسبت به ما داشت تا حدود زیادی درست بود. چون او انتظار داشت که ما سطح آگاهی بسیار بالایی (بسیار بالاتر از میزان آگاهی که یک دانش آموز معمولی در آن سن باید داشته باشد) داشته باشیم. وقتی که زمان امتحانات می شد او امتحانات بسیار سختی می گرفت به طوری که اکثر ما نمی توانستیم سوالات را جواب دهیم و نمره هایی بسیار پایین می گرفتیم. او همیشه ما را تحقیر می کرد و به ما می گفت که شما هرگز نمی توانید نمره های بالایی در این درس بگیرید به این دلیل که توانایی ذاتی برای درس خواندن را ندارید! این توهین ها و تحقیرهایی که او می کرد بر روی دانش آموزان کلاس تاثیر بسیار زیادی داشت!

5. معلم مهد کودکی که به کودکان اجازه نمی داد به دستشویی بروند!

وقتی که در مهد کودک بودم، معلم من قوانینی بسیار سختگیرانه در رابطه با استفاده کردن از دستشویی داشت. در صورتی که فکر می کرد که ما بچه ها بیشتر از حد معمولا به دستشویی می رویم؛ دیگر نمی گذاشت که این کار را انجام دهیم! از آن جایی که در آن زمان ما بچه هایی بسیار کوچک بودیم برایمان سخت بود که خودمان را کنترل کنیم و به دستشویی نرویم. بعضی از بچه ها مجبور بودند بیشتر به دستشویی بروند و بنابراین وقتی که معلم به آن ها اجازه نمی داد که به دستشویی بروند مجبور بودند تا خودشان را نگه دارند و از آن جایی که این کار برای یک بچه بسیار کوچک در حد 5 ساله خیلی سخت است بنابراین تعدادی از آن ها لباس های خودشان را خیس می کردند. یک بار یکی از بچه ها لباس خودش را خیس کرد و وقتی که به دفتر رفت و دوباره لباس های خودش را عوض کرد و برگشت معلم شروع به داد و فریاد کردن و اذیت کردن این کودک 5 ساله کرد و به او گفت که چرا خودش را خیس کرده است!

6. معلمی که خوشحال می شد دانش آموزانش نتوانند نمره های بالا بگیرند!

وقتی که در دبیرستان بودم، معلمی داشتیم که از این که ما نمره های بالایی نگیریم خوشحال می شد. از همان روز اول این معلم وقتی که سر کلاس ما آمد به ما گفت که دوست ندارد ببیند ما نمره های بالا می گیریم! او گفت تمام تلاشش را می کند تا نمره هایی که ما در درس ها می گیریم پایین باشد. وقتی علت را پرسیدیم به ما گفت چون به نظر می آید که شما دانش آموزانی ضعیف و درس نخوان باشید و من از دانش آموزان درس نخوان خوشم نمی آید! بنابراین سعی می کنم کاری کنم که شما نتوانید نمره های خوبی بگیرید. البته بعد از مدتی متوجه شدم که او کاملا حق داشت! می خواست تمام تلاشش را بکند که ما دانش آموزان نتوانیم نمره های خوبی در کلاس بگیریم و در این راه سعی می کرد هر کاری که به دستش می رسد انجام دهد! به عنوان مثال در صورتی که فردی می خواست از او سوالی کند او تمام تلاشش را می کرد تا جایی که می تواند پاسخ ندهد و یا پاسخ را گمراه کننده بدهد تا چیزی به دانش ما اضافه نشود و نتوانیم نمره های خوبی بگیریم!

7. معلمی که دانش آموزانی که به خوبی درس پاسخ نمی دادند را مسخره می کرد!

معلم ما دانش آموزانی را که به خوبی پاسخ سوال های درسیش سر کلاس را نمی دادند مسخره می کرد و آن ها را جلوی دانش آموزان دیگر تحقیر می کرد و به آن ها توهین می کرد. یک روز او از من سوالاتی کرد که من پاسخ آن ها را نمی دانستم (البته نه به خاطر این که درس را نخوانده بودم بلکه به این خاطر که این سوالات خیلی سخت بودند!) وقتی که متوجه شد که من نمی توانم پاسخ سوالات را بدهم، دست من را گرفت و من را به جلوی کلاس آورد و رو به تمام دانش آموزان دیگر کرد و گفت که این دانش آموز اصلا دانش آموز درسخوانی نیست و کاری کرد که همه دانش آموزان کلاس به من بخندند! او این کار را با تمام دانش آموزانی که به سوالات سختی که می پرسید پاسخ درستی نمی دادند انجام می داد و فکر می کرد که با این کار می تواند کاری کند که آن ها دسخوان شوند ولی متاسفانه این کار نتیجه عکس می داد!

8. معلمی که به دانش آموزان اجازه نمی داد هیچ کتابی از کتابخانه قرض بگیرند!

در دوران دبیرستان معلی داشتم که دوست نداشت ما هیچ کتابی از کتابخانه قرض بگیریم! یک روز من به یکی از موضوعات پزشکی که هیچ ارتباطی با کارم نداشت علاقه مند شدم. بنابراین تصمیم گرفتم تا در این رابطه مطالبی بخوانم. در زمان زنگ تفریح به کتابخانه مدرسه رفتم و به دنبال کتابی در این رابطه گشتم. بعد از جستجویی نسبتا کوتاه متوجه شدم که کتابخانه مدرسه من تعداد زیادی کتاب در این رابطه داشت بنابراین یکی از بهترین کتاب ها در این رابطه را انتخاب کردم و با شادی و احساس موفقیت از این که توانستم ام کتاب مورد نظر خودم را پیدا کنم در کیفم گذاشتم. متاسفانه ساعت بعدی وقتی که در کلاس بودم معلم کتاب من را در کیفم دید و خیل ناراحت شد. او به من گفت: "مگر من به تو نگفتم که کتابی که ارتباط با درس ندارد نخوان؟!" بعد این کتاب را از دست من گرفت و آن را جلوی چشمان من و تمام همشاگردی هایم پاره پاره کرد! این حادثه تاثیر منفی بسیار زیادی بر روی من گذاشت.

9. معلمی که سوال های امتحانی را به گونه ای طرح می کرد که هیچ ارتباطی با درس نداشتند!

زمانی که به مدرسه می رفتم، معلمی داشتیم که شیوه تدریس کردن او با شیوه ای که دیگر معلمان داشتند کمی متفاوت بود! این معلم مطالب را به گونه ای درس می داد که هیچ کس نمی توانست آن ها را بفهمد! همچنین به شیوه ای امتحان می گرفت که هیچ کس نمی توانست به آن پاسخ دهد چون سوالاتی که در امتحان طرح می کرد حتی هیچ شباهتی با درس ها و مطالب سختی که آن ها را سر کلاس می گفت هم نداشت! همچنین وقتی که سر کلاس سوالی برای یکی از دانش آموزان پیش می آمد و سوالی از او می پرسیدند به قدری پیچیده و سخت پاسخ این سوال را می داد که به جای این که سوال از ذهن این دانش آموز برود چند سوال دیگر به ذهن او می آمدند! ساعت درس دادن او نیز با ساعت درس دادن معلمان دیگر متفاوت بود به این شکل که معمولا کلاس او بعد از زنگ تفریح هم تمام نمی شد و او ما را تا چندین دقیقه بعد از کلاس نگه می داشت و با این که هیچ کس نمی فهمید که چه می گوید، به درس دادن ادامه می داد!


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

rmzirn bayerahgozar کار در منزل بیزینس کوچینگ کسب و کارهای آنلاین وبلاگ شیشه رنگی جدید طرح یاریگران زندگی دانلود موزيک جديد آشپزخونه mahdiii22 rockstarfars